وضعیت مشارکت و همیاری در روستای بیدرواز ( بیرواس )

 

نقش اساسی حوزۀ عمومی به عنوان یک از اجزاء لاینفک و جدایی ناپذیر مشارکت در جریان و روند زندگی امروزه انکار ناپذیر است. حضور و نقش مؤثر مردم در حوزه­های مختلف و مراسمات جمعی یکی از معیارهای اصلی سنجش مشارکت می­باشد، بر این اساس در مطلب ذیل سعی گردیده نمونه هایی از مشارکت و همیاری روستاییان قبل از آوارگی مورد بررسی قرار گیرد.

بر اساس بررسی های بعمل آمده همیاری و مشارکت مردم در مراسم و مناسبات جمعی مانند عروسی، عزاداری، نماز جمعه و جماعت، مراسم مولودی حضرت رسول(ص)، عید قربان و رمضان و ... فوق­العاده و مثال زدنی بوده است. یکی از روستائیان نمونه خاصی از مشارکت در عروسی را اینگونه بیان می­کند«"گه له هیزم"مراسمی بود که هر کسی عروسی می­کرد افراد دیگر وظیفه داشتند یک بار قاطر برای او هیزم بیاورند، صرفه نظر از اینکه با او روابط خوب یا بد می­داشتند. بنده شاهد بوده­ام کسی که هیزم آورده با صاحب عروسی قهر بوده و هیزم­ها را گذاشته و رفته این نوع مراسم را باید سینه به سینه نقل کرد». یک دیگر از روستاییان می­گوید«هر چیزی که در این روستا بود با تعاونی آنرا انجام می­دادند، تعاونی و همکاری در آن موقع از الان بیشتر بود و همکاری مردم نسبت به همدیگر برای آن کارها زیادتر و رحم و مروت بیشتری داشتند. مثلاً مردی به کمک احتیاج داشت به جای یک نفر، 10 نفر به کمک او می­رفتند و کار او را انجام می­دادند، مثل الان نبود تا پول رو ندی کاری برات انجام ندهند!».

مراسمات جمعی روستائیان قبل از آوارگی با شکوه خاصی برگزار می­گردیدند و مردم حضور و مشارکت حداکثری داشتند و این امر بیشتر به دلیل تابعیت مردم از ارزش­های دینی و شرایط موجود صورت می­گرفت، مثلاً در مورد عروسی اکثر مردم روستا بدون هیچگونه دعوتی در مراسم حضور یافته و با یکدیگر مشارکت داشتند. در این زمینه نقل کرده اند که «مراسم عروسی معمولاً در محلی از روستا که گنجایش همه اهالی روستا را داشته باشد برگزار می­شد. اکثر اهالی به مراسم دعوت می­شدند. مشارکت خاصی جهت انجام مراسم و کمک به داماد بین اهالی روستا وجود داشت. در مراسم عروسی با صدای"سُرونا"تمام مردم روستا عملاً دعوت می­شدند، مثل امروز نبود عده­ای از مردم را با کارت دعوت نمایند. کارت دعوت همان صدای اولیه سُرونا بود و بس، ولی امروزه کارت دعوت هم می­دهی، ولی شرکت نمی­کنند».

 در مراسم عزاداری مشارکت روستائیان بیشتر بود، بطوریکه علاوه بر اهالی روستا، اهالی روستاهای هانی گرمله و کیمنه نیز بصورت فعالانه در این مراسم مشارکت و همکاری می­نمودند[حتی مردم روستاهای مجاور مرز در عراق هم در مراسم شرکت می­کردند] یکی از ریش سفیدان در مورد مراسم عزاداری این چنین می­گوید«عزاداری بطور محترمانه از طرف سه روستا برگزار می­گردید و روستاییان در تشیع جنازه شرکت نموده و تا 3 روز در مسجد مجلس فاتحه­خوانی انجام گرفته و حتی مدت زیادی تمام روستاها عزاداری نموده و از برپایی مراسم عروسی پرهیز کرده­اند و برای مرده­های خود احترام زیادی قائل بوده و هنوز هم با توجه به آواره شدن در مناطق دور ­دست اکثر مردم در عزاداری و فاتحه­خوانی فوت شده­های این 3 روستا هم شرکت می­کنند». یکی دیگر از روستاییان نیز مشارکت در مراسم عزاداری را اینچنین تشریح می­کند«در مراسم عزاداری همه مردم روستا وظیفه خود می­دانستند که مرده را به مسجد برده و از آنجا به قبرستان، و به خاک می­سپردند و مدت سه ­روز تمام در مسجد روستا با اعضای خانواده متوفی نشسته و خود را شریک غم آنها می­دانستند. در آن سه روز همسایگان خانواده عزادار حق خود می­دانستند که مایحتاج خانواده آنها را تأمین کنند». مراسمات دینی مانند اعیاد قربان و رمضان و نماز جمعه به بهترین و بیشترین شیوه مشارکتی و همکاری انجام می­گرفتند و اکثر نمازهای یومیه نیز بصورت جماعت برگزار می­شدند. مثلاً با توجه به اینکه اغلب مسائل در مسجد و هنگام نماز جمعه حل و فصل می­شد لذا این مراسم دینی با شکوه هر­چه تمام­تری برگزار می­گردید.

قهوه­خانه­های روستا نقش دوگانه­ای را ایفا می­نمودند، بطوریکه هم محلی برای رفع خستگی و استراحت و گذران اوقات فراغت روستائیان بودند و هم محل برای تجمع و تبادل نظرها و اخبار داخلی[در کل بعنوان نقش رسانه]بودند. بر این اساس قهوه­خانه برای دید و بازدید و حل و فصل امورات زندگی، کسب خبر و ... نقشی حیاتی ایفا نموده­است، ولی ذکر این نکته لازم است که موارد جزئی و غیر خانوادگی اغلب در قهوه­خانه­ها به سرعت حل و فصل می­شدند؛یکی از روستاییان در زمینه نقش قهوخانه و مسجد اینچنین بیان می­کند که«در روستای ما قهوه­خانه و مسجد که بسیار نیز پر رونق بودند وجود داشت. این مکان­ها در واقع مهم­ترین مرکز تصمیم­گیری برای اداره بهتر روستا از هر لحاظ بودند. به قول بعضی این اماکن عمومی در نوع خود بهترین دانشگاه محسوب می­شدند »

مسجد و تکیه به عنوان یک فضا و حوزۀ عمومی خاص نقش اساسی و غیر قابل انکاری در حل و فصل و رسیدگی به امورات مردم داشته­اند، بطوریکه اکثر تجمعات مردم روستا در مسجد برگزار می­شدند و مردم برای تدارکات جمعی و بحث­های عمومی آنجا تجمع می­نمودند و اختلافات کلی­ اغلب در مسجد حل و فصل می­شد. نباید از یاد برد محل­هایی مانند پشت بام­های مشهور روستا و یا میدانچه کوچک وسط روستا نیز در سطح جزئی چنین نقش­هایی را ایفا نموده­اند، ولی اهمیت آنها به اندازه مسجد و قهوه­خانه نبوده است.


[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

عکس هایی از روستای بیدرواز



موضوعات مرتبط: عکس هایی از روستا
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

جمله ای زیبا ...

آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .

آنهایی که از زادگاه خود می روند تا رشد کنند با سپری شدن روزگار می فهمند بزرگترین گنج زندگی را از دست داده اند و آن زادگاه و میهن است .

ارد بزرگ



موضوعات مرتبط: اشعار و جملاتی زیبا درباره وطن
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

عکسهایی زیبا از طبیعت بیدرواز

 



موضوعات مرتبط: عکس هایی از روستا
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

مختصر زندگینامه فقیه و عالم بزرگوار اورامان، جناب ماموستا ملا عابد دولتیاری

 

 

 

مطلب ذیل از وبلاگ « ئاویسه ر » به نشانی

http://awesar.blogsky.com/1389/08/22/post-5/

عیناً نقل گردیده است ، و به دلیل ارتباط موضوع در این وبلاگ نیز ارائه می گردد. از کلیه بازدیدکنندگان محترم خواهشمند است درصورت استفاده از این مطلب نشانی وبلاگ فوق الذکر را استناد و درج نمایید.

مختصر زندگینامه فقیه و عالم بزرگوار اورامان، جناب ماموستا ملا عابد دولتیاری

 «ماموستا ملا عابد دولتیاری» در سال 1310 ه.ش در روستای بیدرواز از توابع بخش نوسود از شهرستان پاوه در استان کرمانشاه و در خانواده ای کم بضاعت اما با ایمان، چشم به جهان گشود.

در سن شش سالگی خانواده ایشان تصمیم می گیرند وی را برای کسب علم و دانش به مدرسه بفرستند اما بدلیل کمبود امکانات و نبود مدرسه در روستای بیدرواز، ایشان مجبور می شوند به روستای مجاور بیدرواز یعنی هانی گرمله بروند. هانی گرمله روستایی به مراتب بزرگتر از بیدرواز و امکانات رفاهی (مدرسه، بهداری و ...) آن روستا بیشتر از سایر روستاهای اطراف بوده است. تحصیلات ابتدایی را که در آن زمان تا کلاس ششم ابتدایی بود در هانی گرمله با موفقیت به پایان می رساند.

 بدلیل هوش و ذکاوت ملا عابد در فراگیری درس، از طرف معلمین، خانواده و اطرافیانش برای ادامه تحصیل ترغیب می شود. البته علاقه وافر ایشان به درس خواندن را نمی توان نادیده گرفت. اما باز هم کمبود امکانات به ایشان اجازه نمی دهد. گویا در هانی گرمله، فقط مدرسه ابتدایی وجود داشته و برای ادامه تحصیل، دانش آموزان می بایست به شهر کرمانشاه می رفتند. بدلیل فقر مادی و کم بضاعتی خانواده و همچنین صعب العبور بودن منطقه، ایشان به ناچار از ادامه تحصیل باز ماند. اما این مشکلات نتوانست مانع عشق و علاقه فراوان ایشان به علم شود و راه دیگری برای کسب علم انتخاب نمود.

 در آن زمان، مجتهد و فیلسوف عالی مقام اورامان، جناب «ماموستا ملا عبدالکریم مدرس» در روستای بیاره عراق سکونت داشتند. این عالم گرانقدر، در بیاره مشغول تدریس علوم فقهی و تربیت فقیهان حوزه علمی بیاره بودند و آوازه علم و ادب ایشان به سراسر جهان اسلام رسیده بود. «ملا عابد» خردسال نیز بنا به تشویق خانواده، راهی بیاره شدند تا در خدمت «ملا عبدالکریم مدرس» به یادگیری علوم فقهی بپردازند. بیش از یکسال در خدمت این فقیه و مجتهد بزرگوار مشغول فراگیری فقه می شوند. هوش و ذکاوت ایشان باعث می شود که ملا عبدالکریم مدرس وی را به ادامه تحصیل ترغیب و به حوزه علمیه روستای نوریاب بفرستد.

 روستای نوریاب واقع در غرب شهرستان پاوه می باشد و حوزه علمیه نوریاب، علمای فراوانی را به اورامان تقدیم کرده است. در آن زمان، ماموستای حوزه علمیه نوریاب، جناب «ماموستا ملا جمیل» بوده است. ملا عابد، بیش از یکسال نیز در این روستا و در خدمت «ماموستا ملا جمیل» به فراگیری علوم فقهی مشغول می شود.

 یکی دیگر از علمای بزرگوار و گرانقدر آن دوره، جناب «ماموستا ملا عبدالمجید دولت آباد» می باشد. «ملا عبدالمجید»، در روستای دولت آباد واقع در جنوب شهرستان روانسر سکونت داشتند و حوزه علمیه ایشان محل تربیت علمای بزرگی بوده است. «ملا عابد»، برای ادامه تحصیل به روستای دولت آباد هجرت می کند تا در خدمت آن عالم فرزانه، به کسب علم بپردازد. «ملا عابد» دارای خط فوق العاده زیبایی بوده است به طوری که این گفته را می توان از روی دست نوشته هایی که از ایشان بر جای مانده است تصدیق کرد. این خط زیبا باعث شد تا «ملا عبدالمجید»، در طول مدتی که مشغول تعلیم ملا عابد بود کتابهای خود را به خط زیبای وی مرقوم کند که این دست نوشته ها الآن نیز موجود می باشد. «ملا عابد»، بیش از سه سال در خدمت «ملا عبدالمجید» به فراگیری علوم مختلف پرداخت.

 پس از تحمل مشقت فراوان و دوری از وطن و خانواده برای ادامه این راه پر فراز و نشیب به شهر کرکوک عراق هجرت نمود. در آن زمان، این شهر دارای حوزه علمیه باشکوه و عظیمی بود که از بسیاری از شهرهای عراق و ایران برای کسب علم راهی کرکوک می شدند. این حوزه علمیه یا تکیه، بدست عالم گرانقدر، «شیخ جمیل» اداره می شد. «ملا عابد»، حدود سه سال نیز در این شهر و در غربت فراوان به کسب علوم فقهی می پردازد و از محضر علمای بزرگ آن زمان بهره مند می شود.

 ایشان در طول این مدت، رفته رفته به یک عالم تبدیل می شود و برای ادامه تحصیل و نیز گذراندن سالهای پایانی این راه پر فراز و نشیب به روستای بالک از توابع شهرستان مریوان عزیمت می کند. در آن زمان بالک، مرکز علم و ادب بوده است. عالم، مجتهد و علامه بزرگوار آن زمان، «جناب ماموستا ملا باقر بالکی» در حوزه علمیه این روستا مشغول تدریس علوم فقهی بوده اند. «ملا عابد»، نزد «ملا باقر بالکی» میرود و بیش از چهار سال در محضر این عالم گرانقدر کسب فیض می کند و دوره پایانی این مأموریت را به اتمام می رساند و اجازه نامه خود را از دستان ارزشمند این عالم بزرگوار دریافت می کند و به درجه ماموستایی نایل می شود.

 همزمان با ایشان، دو نفر دیگر نیز موفق به پایان تحصیلات می شوند. گفتنی است که «ماموستا ملا باقر بالکی» به مناسبت این اتفاق فرخنده، برای این سه نفر جشن بزرگی برپا می کند و این سه ماموستا را به مردم منطقه می شناساند. این مراسم سه شبانه روز به طول انجامید.

 پس از این مراسم با شکوه، ماموستا «ملا عابد» با کوله باری از تجربه و علوم فقهی و پس از تحمل غربت و سختی های فراوان و دوری از وطن و خانواده ی خویش، سرانجام پس از حدود سیزده سال به بیدرواز باز می گردد و مورد استقبال مردم آن روستا قرار می گیرد. پس از استقرار در بیدرواز، ایشان به اصرار مردم روستا به عنوان امام جمعه و جماعت این روستا برگزیده می شود و چند سال در وطن خود مشغول تبلیغ علوم دینی می شود.

 در آن زمان، در روستای احمد آباد عراق، جناب «شیخ امین نقشبندی» فرزند «شیخ علاءالدین نقشبندی» سکونت داشتند. ایشان شخصی بزرگوار و عالمی گرانقدر بودند و دوستدار علم و ادب. «شیخ امین» با ارسال نامه ای به «ماموستا ملا عابد»، ایشان را برای تبلیغ علوم دینی و بر عهده گرفتن مسئولیت امام جمعه به روستای احمدآباد دعوت می کند. «ماموستا ملا عابد» نیز که در این زمان ازدواج کرده بود به دعوت «شیخ امین» پاسخ مثبت می دهد و به همراه خانواده خود عازم این روستا می گردد. ایشان به مدت ده سال امام جمعه و جماعت روستای احمدآباد بود.

 پس از این مدت، در نامه ای که به دست «ماموستا ملا عابد» رسید، مردم با ایمان روستای هانی گرمله از ایشان دعوت کردند که به هانی گرمله برود و در آنجا امام جمعه این روستا شود. این زمان مصادف با شورش «ملا مصطفی بارزانی» در کردستان عراق بود و امنیت منطقه کاهش پیدا کرده بود. همچنین «شیخ امین» هم به ایران مهاجرت کرد. به همین دلیل، «ماموستا ملا عابد» دعوت اهالی روستای هانی گرمله را پذیرفت و در میان استقبال پر شور مردم این روستا وارد هانی گرمله شد و مسئولیت امام جمعه و جماعت این روستا را بر عهده گرفت. ایشان حدود هفده سال تمام در این روستا مشغول تبلیغ و تدریس علوم دینی بود.

  سرانجام در این روستا بود که اجل به وی مهلت نداد و ایشان در خرداد ماه سال 1354 دنیا را بدرود گفته راهی سرای ایزدی شدند. آرامگاه «ماموستا ملا عابد دولتیاری» در زادگاهش بیدرواز می باشد.

«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»

عبدالله و تایب دولتیاری، فرزندان آن مرحوم

 

 


 



 



موضوعات مرتبط: بزرگان روستا
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

درباره بیرواس از کتاب تاریخ هورامان

در کتاب تاریخ هورامان ( بر اساس گزارش تاریخ هورامان ملا عبدا... هورامی متخلص به شیدا ) باب چهارم تحت عنوان : تعلیقات ( صص 900 و 901 ) به نقل از یادداشت آقای عبدا... دولتیاری درباره روستای بیرواس مطالبی درج گردیده که عیناً آن مطالب برای اطلاع ارائه می گردد. لازم به ذکر است این مطالب نظر نویسنده وبلاگ نمی باشد.

« بیدرواس : از روستاهای هورامان لهون است . در کردی «بیده رواس » تلفظ می شود. ( هه ورامان ، ئه یوب روسته م : 352 ) وجه تسمیه آن به معنی « از هر چهار طرف آزاد است » ، از طرف شمال به روستای دزلی مریوان ، از طرف غرب به روستای هانی گرمله ، از طرف جنوب به روستای « هانه ی دِن » و « سه رگه ت » کردستان عراق و از طرف شرق به روستای « کیمنه »قرار گرفته است. ( به احتمال زیاد بین جهات غرب و جنوب اشتباهی رخ داده است .) این روستا قبل از انقلاب ایران 140 خانوار داشته است ( 560 نفر ) و اکنون 260 خانوار ( 1200 نفر ) است که در هنگام جنگ ایران و عراق به شهرهای پاوه ، مریوان مهاجرت نموده اند و اکنون در شهر پاوه و روستای چورژی ساکن هستند . شغل اکثر مردم باغبانی و دامپروری است و اکنون هیچ کسی در فصل زمستان به علت ویرانی خانه ها در روستا سکونت ندارد . فقط در بهار و تابستان برای آبیاری و برداشت میوه به آنجا می روند . مهمترین کوههای آن « شرام » است که بین عراق و ایران قرار گرفته است و اسم این کوه در اصل « شهرام » بوده است . مناطق دیدنی آن « قلعه کمر گِردَل » و غاری در پایین این قلعه است و روبروی غار آرامگاه یکی از اصحاب پیامبر اکرم ( ص ) است که در این محل شهید شده اس. بیدرواس در اصل سه برادر بوده اند : 1- لطیف ولیاد 2- خالوولیاد 3- حَه ملَه ولیاد که خانواده :دولتیاری ، محمدی ، رضایی و ظهرابی اکنون از آنها به جای مانده واز نسل آنها هستند. روستای بیدرواز در زمان قدیم 3 آسیاب آبی داشته است به اسامی : 1- حق نَدَر ( تنگانه ) 2- سرتنور 3- آسیاب دربند قلعه ی مشهور به « گاورا » ( به معنی بی دینها ) در بالای روستا قرارگرفته است و همچنین آرامگاهی به اسم « محمودسروالا » در بین ایران و عراق درپشت بیدرواز قرار گرفته است.

 قابل ذکر است که در زمان رضا شاه سرهنگی به آنجا رفته و وضعیت مردم را از ریش سفیدان درخواست کرده است و از احوال آنه جویا شده است ، یکی از ریش سفیدان به نام استاد « محمود دولتیاری » .......مرغی را زنده پرکنده است و آن مرغ را در مقابل او قرارداده است و گفته است که وضعیت مردم اینجا ، اینطور است . یعنی اینقدر وضع مردم بداست و گویا سرهنگ به خاطر ذکاوتش استاد محمود را تشویق نموده است . و از عالمان برجسته و مشهور این روستا مرحوم « ملا عابد دولتیاری » که در محضر استادان بزرگواری همچون « ملا مجید دولت آبادی » و « شیخ جمیل کرکوکی » و همچنین استاد بزرگوار مرحوم « ماموستا ملا باقر بالک » تلمّذ نموده است و در زمان خود امام جمعه و جماعت روستای هانی گرمله و « احمد آباد » عراق بوده است.

و قابل ذکر است که امرار معاش در آن زمان « خیاطی » و « گلیم بافی » و « موج بافی » و « نمد بافی » علاوه بر کارهای دامپروری و باغداری بوده است . ( یادداشت عبدا... دولتیاری از اهالی روستای بیدرواس ، مقیم پاوه ). »

سلطانی هورامی ، مظفر بهمن ( 1386 ) تاریخ هورامان ( بر اساس گزارش تاریخ هورامان ملا عبدا... هورامی متخلص به شیدا )، مقدمه ، تصحیح و تعلیقات : دکتر نادر کریمیان سردشتی ، تهران ، نشر احسان ، چاپ اول .

 

 



موضوعات مرتبط: موضوعات مرتبط با روستا
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

معماری ( ساخت و بافت فیزیکی ) روستای بیدرواز قبل از جنگ تحمیلی

 

به لحاظ ساخت و بافت فیزیکی منازل مسکونی قبل از آواره شدن برخی از اهالی روستا اظهار داشته­اند که واحدهای مسکونی آنها عموماً دو طبقه بوده، و دارای اتاق­های مستطیلی شکل فراوانی بوده­اند و طبقه اول برای نگهداری دامها و انبار علوفه و طبقه و یا طبقات بالایی برای سکونت افراد مورد استفاده قرار می­گرفته که معمولاً طبقه مسکونی دارای 2 اتاق و یک ایوان بوده و زیر­بنای واحد مسکونی نیز به تناسب وضعیت مردم متفاوت بوده است. بطور جزیی­تر می­توان گفت که خانه ها شامل دو اتاق نشیمن، یک اتاق مخصوص پختن نان و انباری[1]، یک ایوان، یک کاهدان، یک اتاق مخصوص انبار هیزم، 2 طویله[2]و یک اتاقک که حمام و توالت نیز در آن واقع شده، بوده­اند. اکثر واحدها نیز دارای دو حیاط جداگانه بوده­اند که یکی مخصوص امور خانواده و دیگری نیز مخصوص دامداری و تجمع احشام بوده است[رعایت بهداشت]. یکی از اهال روستا در این رابطه چنین می­گوید«زمین و عرصه ساختمان کم و نقشه بیشتر خانه ها با شغل و معیشت خانوارها در ارتباط بود­(باغداری یا دامداری). اصولاً ساختمان­ها در 2 طبقه ساخته می­شد؛ طبقه­ اول برای نگهداری، انبار علوفه و پرورش دامها و طبقه­ی دوم نیز برای سکونت و زندگی خودمان. منزل مسکونی ما نیز چنین بود: قسمت مسکونی آن شامل 3 اتاق و یک هال(ایوان)بود. یکی از اتاق­ها که حالت انبار داشت وسایل در آن نگهداری می­شد و غذا نیز در آن پخته می­شد، در یکی از اتاقها والدین می­خوابیدند، و اتاق دیگر جای خواب بچه­ها بود. ایوان نیز مخصوص فصل گرما بود چون قسمت جلویی آن باز و خنک بود. اکثر اطاقها بصورت مستطیل بودند. به جای ماسه و سیمان از خاک و گل، و به جای آهن از تنه درختان چنار و توت استفاده می­کردیم و پنجره­ها هم از چوب ساخته می­شدند».
مصالح مورد استفاده بنا به وضعیت منطقه معمولاً عبارت بوده­اند از: سنگ، خاک، تیرهای چوبی(چنار، گردو، توت)، ملات خاک و گل، استفاده از تیرهای چوبی به عنوان شناژ و ... . با استفاده از این مصالح ساخت خانه­ها به صورتی بوده که بعضی از دیوارها بعد از چندین سال نیز پا بر جا می­مانده­اند.یکی از تحصیلکردگان در این رابطه می­گوید«اکنون که بستن فونداسیون بر مبنای شناژ و اسکلت مهندسی برای استحکام ساختمان رایج شده است. در سه روستا فنونی بکار می­بردند که همان کارایی مهندسی امروزی را داشت؛ بطوریکه الوار را بصورت نواری روی سرتاسر دیوار قرار ­می­دادند که مانند نوعی شناژ عمل می نمود. البته بنده با توضیحی که برای یک مهندس دادم او این مورد را برای آن زمان چیزی ابتکاری می­دانست». در واحدهای مسکونی بیشتر از در و پنجره­های چوبی استفاده ­شده و هنگام احداث خانه­ها نقشه خاصی وجود نداشته است و مردم بصورت سلیقه­ای عمل ­نموده و بیشتر زیر­ساختهای دامداری و باغداری در این زمینه مطرح بوده­اند.
در کل باید گفت که معماری متناسب با شرایط جغرافیایی منطقه و شغل و نحوه گذران معیشت خانواده­ها بوده و اغلب خانه­ها از 3 طرف آزاد بوده­اند[3 نبشه]و راه آمد و رفت دامها از راه عبور و مرور اهالی جدا بوده است. یکی از اهالی می­گوید«جای حیوانات و طویله آنها جدا از خانه­ها بوده. جای دام­ها، گاوها وگوسفندها جدا بوده­اند. همچنین انبار علوفه هم جدا از محل سکونت خودمان بوده است، که ما به آن(کاهدان )می­گوییم. و حتی سعی کرده­ایم راه آنها از راه خودمان جدا باشد، به خاطر اینکه کمتر دچار بیماری شویم و رعایت موارد بهداشتی شده است».
به لحاظ معماری واحدهای مسکونی متناسب با شرایط منطقه و آب و هوا بنا شده و اکثریت خانه­ها روبه مشرق، آفتاب­گیر، گرما­گیر و نزدیک به باغات بوده­اند، و در کل معماری خانه­ها ساختار جالبی به زیبایی منطقه و طبیعت بخشیده بود. بطور کلی بافت و وضعیت کلیه واحدهای مسکونی از لحاظ مصالح مانند هم بوده مگر به لحاظ مساحت زیربنا، طبقات و تعداد اتاقها. بصورت جزیی­تر از لحاظ معماری و انتخاب محل روستا در مکان مناسب جغرافیایی، ساختمانهای منطقۀ یک موقعیت ویژه داشته­اند. بطوریکه اغلب واحدها آفتابگیر، و به لحاظ وجود نور روشن بوده­اند، در مسیر سیل قرار نداشته و از خطر ریزش کوه در امان بوده­اند و نزدیک به باغات و مرتع دامها ساخته می­شده­اند. برای ساخت و ساز از سنگهای معدنی، خاک و گل و همچنین چوب درخت توت، برای استحکام دیوار خانه­ها استفاده می­شده که با زمین­لرزه­های کم قدرت ویران نشوند. خانه­های منطقه اغلب دو طبقه و در برخی موارد 3 و حتی 4 طبقه بوده­اند. که یکی از علتهای آن را می­توان نبود زمین کافی برای ساخت خانه و توسعۀ روستا دانست؛ که در نتیجه آن روستاییان مجبور بوده­اند که خانه­ها را به صورت چند طبقه بسازند و معمولاً هر یک از اعضای خانواده که مستقل می­شده از یکی از طبقات استفاده می­کرده­است.
 


[1]در مورد انباری چنین گفته اند«یکی از اتاق­ها انباری بود، در آن زمان به آن اتاق (خزینه) می­گفتیم و کشک ، روغن حیوانی ، توت خشک ، گردو ، نفت و تشکیلات دیگر در آنجا قرار داشت».
[2] در این زمینه چنین آورده اند« چون مردم دامداری می­کردند لازم بود که یک حیوان بارکش هم داشته باشند. ما طویله داشتیم برای حیوان بارکش و همچنین طویله داشتیم برای دامها».
 

[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

شعری درباره وطن

 به منظور رعایت امانتداری و اخلاق علمی :

شعر زیر برگرفته از  وبلاگ "بنده عشق" به آدرس زیر می باشد.

http://www.najdnouri.de/blog/?p=33

روزی که زاده شدم

وطن در من گریست

شوق در رگهایم جاری شد

و مرگ بر لبش تبسمی نشست

با شوق راه افتادم

جست و خیز کردم

دویدم

فتادم

برخاستم

از پلکان بالا رفنم

و بر بام دنیا سری کشیدم

اما

وطن را ندیدم

در گستردگی آسمان

ماه را نگریستم

ستاره ها را شمردم

لیوانی آب  به دب اکبر دادم

دب اصغر را چیده

و در دامنم ریختم

و راه شیری را گذر کردم

مرگ خمیازه می کشد

چشمکی به وطن می زند

و با ناز گیسو می افشاند

وطن با چشمانی فراخ مرا می نگرد

اما

نمی داند او

من که را می جویم

زورقم را به آب می اندازم

با موج های وطن بالا و پایین می روم

چشم در چشم کف های وطن می دوزم

جرعه ای آب  می نوشم

و به وطن تف می اندازم

شور است

به همهمه ی یک فوج مرغان دریایی

گوش می نوازم

پلک های خسته ام را به زحمت می گشایم

قدم بر ماسه های وطن می گذارم

و با شوق و تردید از شناسی که تبسمی بر لب دارد

سراغ وطن را می گیرم

سهیلا ، پاییز ۱۳۸۷

 

 



موضوعات مرتبط: اشعار و جملاتی زیبا درباره وطن
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

ئه ی وه ته ن

 

 

ئه ی وه ته ن پاییز به خیربی ،چونکه ئیستا باومه

گه رم وساردی فه سله که ت  عه ینه ن دله ی شیواومه

با  ره شت  ئاهی  ده رون و هه ورت هه ر وه ک چاومه

نم نمی باران ئه باری وه ک تکه ی زوخاومه

شاخ وداخی تو نمونه ی جه رگی هه ل قرچاومه

 



موضوعات مرتبط: اشعار و جملاتی زیبا درباره وطن
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]

عکسی از روستای بیدرواز ( بیرواس )



موضوعات مرتبط: عکس هایی از روستا
[ ] [ ] [ زاهد ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 27 28 29 30 31 ... 34 صفحه بعد